دیروز دخترکی با
شلیک کلمات به قتل رسید.
پزشک قانونی گزارش داد…
درون رگهایش
شاخه های خرد شده فلسفه
هویت های محو شده پیدا بود
آن همه بی رنگی
زنده بودن های خیالی
هیجان هایی
که طعم گس شراب میدهند
افسانه هایی که واقعی اند
و واقعیت هایی که افسانه اند.
سایه هایی که برای کامل شدن
به دنبال عکسی-پوستری
شعری یا آهنگی
هزاران فرسنگ
پرواز میکنند-جیغ میزنند
صدایشان
در کهکشان گم میشود
شاید
در تولدی دیگر
افکار گرفتار طاعون
چهره های سرخ درد
ذهن های سرد و خالی
در چشمان
بی زمان و مکان هستی
در لحظه ای که هر جمله و واژه
با مفهوم مبهم نگاشته میشود
انسان چون روحی سرگردان
خوابها ی آشفته ی خویش را
تسخیر میکند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *