🖌 کلمات را باید انتخاب کرد و میان سپیدترین و سیاه ترین کلمات خوشبختی را با خاکستری ترین رنگ ها بر کاغذهای بی خط رنگ آمیزی کرد و قصه ها را از پشت بام سیاره افکار به پرواز درآورد،از وسعت مرزها و رسوب اشکها بر چشمان بی حس تاریخ،تقدیر سکوت میکند.قمار زندگی را از ابتدا بازی میکنیم،کارت ها را بر میزنیم ،در دادگاه تفتیش عقاید بشریت حاضر میشویم، میان جنگ آوران اسپارت و سقراط میان مکاتب ایسم ها گم میشویم،زنجیرها بر افکار سنگینی میکنند، ذهن ها در چنگال نهادها حبس میشوند و سیر تحول با شمارشی معکوس آغاز میشود.صداها بی وقفه در گوشم فریاد میزنند،صدای آمبولانس که لاشه ی سنت های پوچ را به گورستان تاریخ میبرند و عدالتی که زیر اکسیژن در حال جان دادن است.صدای آژیر آتش نشانی که آتش افتاده بر جان قرون وسطا را خاموش میکند تا زخم های مدرنیسم التیام پیدا کند و در جاده رنسانس برگ های زیتون رشد کرده و زرتشت باری دیگر ظهور کند.🖌