اواز زنجیر
تولد اسیریست
مرگ اندیشه
به خاطر آزادیست
دیوارهای سلول
نمایش سالهای ویرانگریست
که بر تک تک
سلولهای زندان حک شده است.
بارش خون خو گرفته
بر گلهای شکفته تن عریانم
و سرب داغ ریخته شده در گلویم،
حق اعتراض ندارم…
دیریست
همزاد بند شده ام
اقراق و امضا میکنم
محتاج آزادی ام…
رویای بوسه ی
طناب آتشین بر گردانم
می خنداند ثانیه ها را
از وحشت تنهایی
و کابوس روح منجمد شده ام ،
نقشه ی آزادی ام
حروف منگ و
اشعار شکنجه شده ایست
که غبار صد غم
در قفس گرگرفته
بر بالهای شکسته ام را حمل میکنند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *