راه آزادی مسیریست بس دشوار که از خیابان پر پیچ و خم انقلاب ها میگذرد،و ترکش های توتالیتر بر پیکره نحیف اومانیسم گلهای آلاله رو میشکفاند و دموکراسی برخاکهای خشکیده جان میدهد تا شاید با قطرات ازادی بشر از نوع بشر جان تازه گیرد.
گاه زمین به این امر می اندیشد که کاش دوران یخ بندان ادامه داشت چراکه یخبندان وجدان و نابودی اش به دست بشر انسان نما دردناک تر است و تمام پیکره اش جز به جز می خراشد .بشر از زمان ازل جز جنگ و خونریزی و نابودی از خود اثری دیگر بر سنگ_سنگ کره ی آبی بر جای نگذاشته است…او خاک گیتی را با رنگ خون ملون کرده است.
قوانین،احکام،مکاتب در این سیاره گم گشته در کهکشان ساخته و پرداخته ذهن متعصب و وهم آلود موجودیست دوپا که خود اسیر زنجیرهای حقیرترین صفاتیست که خود خلق کرده است.انسان برده ی ابتدایی ترین قوانین نگاشته شده ایست که خود نیز از آنها خسته و هراسان است؛او مکاتب بیشماری برای کنترل جمعیت انسانی پدید آورده است همچون،مارکسیسم،سویالیسم،آناراشیسم،لیبرالیسم،فاشیسم،فمنیسم و ….اما با تمامی ایسم ها هنوز طوفان بی رحمی علیه بشریت و زنان متوقف نشده است.
گاهی حیران از اینکه چقدر دردناک است:
ایدئولوژی هایی که به خود این اجازه را میدهند که نه تنها زندگی و مرگ هم نوعش را تعیین کند بلکه افکار او را نیز کنترل کند چرا که رفتار و افکارش باب سلیقه اندیشه های پوسیده او نیست.
از زمانی که نخستین دولت شهرها به دستان بی رحم بشر بنیان نهاده شد و آن هم برای به وجود آوردن قدرت،اقتدار او انسانهای زیادی را به کام مرگ رهسپار کرد.
جالب است مگر انسان ذاتا آزاد و رها نیست؟
خیر،او در گرداب سیاستها، باورها،سنت هایست که روح دموکراسی و اومانیسم در آنها دمیده نشده است.
در ظاهر به دنبال صلح و مسالمت است مخالف قدرت های خودکامه و مطلقه در راه آزادی های فردی و به اصطلاح عدالت های اجتماعی اما او سوار بر امواج اقتصاد،سیاست،نوسازی و …. قرن هاست از ساحل زندگی های ساده و روستایی دور گشته و سوار بر طوفان های مدرنیسم و تکنولوژی
هر آنچه بر سر راهش وجود دارد با سرعت نور به نابودی میکشاند.