زندگی همچون توپی است
که بر زمین گل آلود سرنوشت
گردش کنان
به بی انتهای زمان در حال حرکت است
گاه به سوی شمال آرزوها
گاه به جنوب سرد تنهایی.
در میان این راه پر از گناه
ثانیه ها همچون شکارچیانی
در انتظار این بشر ناتوانند…
خاک را به انسان
و انسان را به خاک باز میگردانند.
و در این چرخه ی تکراری
در سکوتی مالیخولیایی
حافظه ی مقتول بشر
آخرین گلوله ی جنایش را
در موجی از حماقت هایش رها می سازد
تا با اصابت برخانه ی متروک روحش
خاک را نیز از دردش آگاه سازد.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *