سوخته جان را از آتش نترسانید
که از امواج سهمگین گذشته است
از سرب داغ روزگار و
مهر آتشین نترسانید
که خود سوخته آتش جهنم است
از هفت دولت آزاد اما در بند.
سیل روان اشک های فرو خورده است
آن شب سرد تابستان و
آن صبح داغ زمستانی
که در مرداب حسرت ها گرفتارست

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *