شدی آن قطره ی باران
که در آسمان بی مرز…در قلب ابرها
بر گلهای زرد و قرمز باریدی
بر دیوانه ترین عاقل این شهر….
شبنم شدی
آن زمان که رویای گلها را میبیند!
…لحظه ای که
عطر شکوفه های یاس را میبوید.
و در شبی که در آغوش فردا جان میسپارد
شامگاهان
در برابر زندگی رنگ باخته
محو گشتی.
#آنیتاآرزومانیان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *