به تنهاییم پناه میبرم
اتاقم…..کتابهایم
به دور از دیگران
دیگران؟
همان انسان نماهای دوپایی
که تظاهر به مهر میکنند و
خنجر بر دل میزنند.
اشکهایم بی اختیار سرازیر میشوند
همچون گلوله های سربی
بر عمق زخم هایم ،فرو میریزند.
هزاران کلمه ی سمی روحم را می آزارد…
گرگ روزگار از درون میدرد..
ناگاه دردی شدید
مرا متوجه احساس عقیم شده ام میکند….
وفایش مرا متعجب میسازد
بالهایش را میگشاید
مرابه آغوش میکشد
عقاب پیر خیانت….

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *